آرمان تحقق شهر بدون مانع

این وبلاگ تلاشی است برای برابر سازی فرصتها به منظور استفاده معلولین وجانبازان از امکانات جامعه

آرمان تحقق شهر بدون مانع

این وبلاگ تلاشی است برای برابر سازی فرصتها به منظور استفاده معلولین وجانبازان از امکانات جامعه

چگونه در خانواده از مشاجره جلو گیری کنیم

  پس فقط وقتی که پدر یا مادر می شویم ، مسئولیت نگهداری و پرورش کودکی را که ما ( و فقط ما ) او را به دنیا آورده ایم ، عمیقاً احساس می کنیم . بنابراین اگر به مرور از تجربیات خود یا دیگران و روش های موفق ، بهره نبریم ، به زودی شکست خواهیم خورد و معادلات ما به هم خواهد ریخت .

   بنابراین بحث و جدل دائمی چارۀ کار نیست . بلکه روش هایی مثل آموزش والدینی اثر بخش بودن یا گوش دادن مؤثر وجود دارد .

  راه سومی هم هست که در مواقع نه چندان مهم و ساده ، از بحث و جدل بیهوده جلوگیری می کند و آن اعتماد به گذشت زمان و قوانین طبیعت است ؛ این ها معلمان خوبی به حساب می آیند .

   وقتی ، تقریباً هر شب ، مجبورید برای به موقع خوابیدن با کودکتان گفت و گو و جدل کنید ، او را به حال خود بگذارید . فاصلۀ شب تا صبح فردا ، یعنی زمان رفتن به مدرسه ، کوتاه است . بگذارید که یک بار کسل و نامرتب به مدرسه برود ، شاید تجربۀ مفیدی باشد .

   وقتی کودکتان در جایی که نباید بدود ، می دود و شما حریف او نمی شوید ، بگذارید یک بار زمین بخورد ؛ چنین تجربه ای هم گاهی لازم است .

  می بینید که گاهی با کمی صبر و حوصله و خودداری و البته رعایت احتیاط ، می توان خود به خود به نتایجی رسید که شاید با جدال و کشمکش هرگز نمی توان به آن دست یافت . به این ترتیب فرصت کسب برخی تجارب را نیز به کودکمان داده ایم .

   نگرش اولیا نسبت به بحث و گفت و گوهای مکرر با کودکانشان متفاوت است . برخی از والدین این امر را جزئی از مسئولیت های خویش می انگارند و به چالش کودکان با والدین به عنوان بخشی از مراحل رشد و تکامل کودک می نگرند . پذیرش مشکلات این دوره و سروکله زدن با کودکان ، برای این دسته از پدران و مادران ، طبعاً راحت تر است ؛ به خصوص وقتی که آنان احساس نیاز کرده ، به سراغ کتاب ها ، مقالات ، سخنرانی ها یا یک مشاور می روند ، یعنی در جست و جوی کمک و راهنمایی بر می آیند .

   اما نگرش و انگارۀ ذهنی برخی دیگر از اولیا این است که اگر کودک یا نوجوانی بیش از حد بحث و جدل می کند و برای کوچکترین مسئله باید با او جنگید یا به سختی او را قانع کرد ، حتماً کودکشان دچار مشکلی است . متأسفانه این دست از والدین خود را مسئول احساس نمی کنند و مشکلات را به علل بیرونی مثل شانس و اقبال ، یا عوامل محیطی متعددی مثل تأثیر دوستان و فامیل و ... نسبت می دهند و تصورشان بر این است که آن ها مسئول ، چنین آشوبی نیستند . بنابراین ، این افراد ، کمتر در جست و جوی کمک و راهنمایی بر می آیند و همان طور که پیش بینی می شود احتمال موفقیت آنان بسیار کم است . شاید فقط یک معجزه بتواند به آنان کم کند !

   در دنیای فیزیکی ، بسیاری از مشکلات با نوعی تفکر به نام تفکر خطی ، قابل حل اند . در نظر بگیرید ، یک روز صبح هر چه استارت می زنید ماشین شما روشن نمی شود . شاید بنزین تمام کرده اید ، شاید برق ماشین ایراد دارد یا ...

   به هر حال این عیب چند دلیل ساده بیش تر ندارد ، می توان آن را یافت و اصلاح کرد . ولی در مسائل انسانی ، به ندرت می توان از این تفکر و مشکل گشایی استفاده کرد . یعنی همیشه علت ، بارز و آشکار نیست و همیشه عامل « الف» باعث بروز «ب» نمی شود . در جست و جوی علل مشکلات روابط انسانی و حل آن ها باید به چرخۀ تعاملات انسان ها و عوامل متعدد تأثیرگذار بر آن ، دقت کرد . به عبارت دیگر ، باید از نوعی تفکر دایره ای یا چرخه ای بهره جست .

   رفتار ما همیشه به رفتار دیگران بستگی دارد و این قاعده ای مهم در روابط انسانی است . گریکوری باتسون ، ابداع کنندۀ خانواده درمانی ، اثرهای رفتار انسان ها را چندان قابل پیش بینی نمی داند . او از مثال ضربه زدن با پا به یک سنگ استفاده می کند . وقتی کسی با پا به سنگی ضربه می زند ، نمی توان شدت و مسافت طی شده توسط سنگ را برای هر کس پیش بینی کرد ؛ چرا که همه چیز به وزن سنگ ، نیروی فرد ، قدرت ضربه و حتی شرایط جوی و محیطی بستگی دارد . بسیاری از خانواده ها فقط به دنبال آن اند که مقصر را بیابند ، نه ریشۀ مشکلاتشان را . اینکه چه کسی اول شروع کرد ، مهم نیست ، چرا که مسائل خانوادگی توسط اعمال و عکس العمل های دایره وار تشدید می شوند ، و متأسفانه اکثر ما عادت به تفکر دایره ای و در واقع منصفانه نداریم .

   جوانی که از شماتت ها و شکایت های مادرش به ستوده آمده ، هرگز به رفتار خود نگاه نمی کند . هم چنین مادر این جوان نیز بر اشتباهات خود واقف نیست . اگر بیش تر گوش کنیم کمتر نق می زنیم . این هم یک قاعده در روابط افراد است .

   در مورد کودکان و نوجوانان مجادله گر نیز وضع به همین صورت است . برخی از والدین فقط می خواهند بدانند چرا کودکشان این ویژگی را دارد . تصور اغلب آنان این است که از طرف خودشان همه چیز مرتب است ، پس حتماً کودکانشان مشکلی دارند و باید درصدد تغییر و بهبود آنان ( و فقط آنان ) برآیند . در حالی که برخی دیگر از والدین ، به دنبال حل مشکل اند . آنان مسئولیت پذیرتر و انتقاد پذیرترند  و این را می دانند که همیشه در روابط انسانی ، تغییراتی دو طرفه باید صورت بگیرد ، به طوری که هر کس مسئول تغییر خویشتن است . در واقع تفکر چرخه ای یا دایره ای در دستۀ دوم ، قوی تر می باشد .

   وقتی ایرادی در روابط و تعاملات افراد وجود دارد ، باید به سراغ الگوهای رفتاری آنان رفت . حتماً بخشی از این الگوها یا کلیشه های رفتاری ، معیوب یا غلط است . باید آن بخش را شناخت و اصلاح کرد .

   بحران در روابط ، زمانی اتفاق می افتد که الگوهای غلط و نارسا ، کاملاً مسدود شده اند . انسداد زمانی اتفاق می افتد که قالب های رفتاری دو طرف ، معیوب اند . یعنی هر دو طرف رابطه درگیر چرخۀ نادرست رفتارند . فرزند جواب می دهد ، والد جواب می دهد ، فرزند تندی می کند ، والد توهین می کند ، فرزند لجبازی می کند ، والد رفتاری غیر منطقی  نشان می دهد و ...

   دانیل اشترن ، پژوهشگری که روی نوزادان پژوهش و تحقیق می کند ، در کتاب خود به نام « دفتر روزانۀ کودک » ، توضیح می دهد که کودک تا قبل از تشخیص زمان گذشته و درک آینده ، فقط زمان حال را حس می کند ؛ در واقع فقط در حال زندگی می کند . بنابراین تجربه اش از زندگی حال ، اکنون و همه یا هیچ است . وقتی کودک شکلات می خواهد ، الآن می خواهد و مفهوم فردا یا بعدازظهر را درک نمی کند ( کودکان عمدتاً در حال ، نوجوانان در آینده و بزرگسالان در گذشته زندگی می کنند ). گاهی یکی از علل سماجت کودک ، همین است . یعنی به دلیل عدم آگاهی از مفاهیم زمانی ، صبر ندارد ، پس التماس و گریه می کند . گریه تقریباً تنها سلاح کودک تا قبل از سخنگویی اوست ؛ و پس از یادگیری زبان ، می تواند مانند ما حرف بزند و اظهار نظر کند . این بزرگ ترین وسیلۀ ارتباطی اوست . بسیاری از کشمکش های ما با کودکان به دلیل عدم درک آنان و پاسخ های نابجای ما به آن هاست . وقتی کودک ما از خوردن غذایی یا رفتن به جایی امتناع می کند ، به جای صرف کمی وقت و توجه و پرسش علت آن و در واقع احساسی که پشت این امتناع  وجود دارد ، با او بحث می کنیم .

به مثال زیر توجه کنید .

یاسمن (6ساله) : مامان ، من پیش دکتر احمدی نمی آم ، اونو دوست ندارم ( و گریه ...).

مادر : این چه حرفیه ، خیلی هم دکتر خوبیه پاشو حاضرشو !

شاید یاسمن دلیلی داشته باشد ، شاید دچار احساس گنگ یا سوء تفاهمی است . آیا نمی تواند این طور باشد ؟

مثال دیگر :

پدر : علی ، سوپت سرد شد ، بخور !

علی(8 ساله) : من سوپ دوست ندارم .

پدر : دوست ندارم یعنی چه ؟ بچه باید همه چیز بخوره تا بزرگ بشه .

آیا ما واقعاً با خوردن « همه چیز » بزرگ شدیم ؟ آیا حتی در میانسالی ، هیچ غذایی یا طعمی وجود ندارد که دوست نداشته باشیم ؟

   روحیۀ یک شنوندۀ خوب و صمیمی به ما کمک می کند تا مثل یک کودک به فرزندمان گوش کنیم ، او را حس کنیم ، درک کنیم ، خود را به جای او بگذاریم و او را بپذیریم .

   البته نکته مهم و قابل ذکر در این جا این است که کودکان نیز مانند ما بزرگسالان همیشه دوست ندارند احساساتشان ، به خصوص احساسات منفی و آزار دهندۀ خود را بیان کنند . این کاملاً طبیعی است . هر چند که برای آن هیچ نوع فرمولی وجود ندارد ، ولی والدین باید کودکان را به بیان احساساتشان ترغیب کنند . حتی گاهی لازم است به آن ها کمی فرصت دهند تا زمانی صحبت کنند که کاملاً راغب اند .

منبع : مجله پیوند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد