بنابراین بحث و جدل دائمی چارۀ کار نیست . بلکه روش هایی مثل آموزش والدینی اثر بخش بودن یا گوش دادن مؤثر وجود دارد .
راه سومی هم هست که در مواقع نه چندان مهم و ساده ، از بحث و جدل بیهوده جلوگیری می کند و آن اعتماد به گذشت زمان و قوانین طبیعت است ؛ این ها معلمان خوبی به حساب می آیند .
وقتی ، تقریباً هر شب ، مجبورید برای به موقع خوابیدن با کودکتان گفت و گو و جدل کنید ، او را به حال خود بگذارید . فاصلۀ شب تا صبح فردا ، یعنی زمان رفتن به مدرسه ، کوتاه است . بگذارید که یک بار کسل و نامرتب به مدرسه برود ، شاید تجربۀ مفیدی باشد .
وقتی کودکتان در جایی که نباید بدود ، می دود و شما حریف او نمی شوید ، بگذارید یک بار زمین بخورد ؛ چنین تجربه ای هم گاهی لازم است .
می بینید که گاهی با کمی صبر و حوصله و خودداری و البته رعایت احتیاط ، می توان خود به خود به نتایجی رسید که شاید با جدال و کشمکش هرگز نمی توان به آن دست یافت . به این ترتیب فرصت کسب برخی تجارب را نیز به کودکمان داده ایم .
نگرش اولیا نسبت به بحث و گفت و گوهای مکرر با کودکانشان متفاوت است . برخی از والدین این امر را جزئی از مسئولیت های خویش می انگارند و به چالش کودکان با والدین به عنوان بخشی از مراحل رشد و تکامل کودک می نگرند . پذیرش مشکلات این دوره و سروکله زدن با کودکان ، برای این دسته از پدران و مادران ، طبعاً راحت تر است ؛ به خصوص وقتی که آنان احساس نیاز کرده ، به سراغ کتاب ها ، مقالات ، سخنرانی ها یا یک مشاور می روند ، یعنی در جست و جوی کمک و راهنمایی بر می آیند .
اما نگرش و انگارۀ ذهنی برخی دیگر از اولیا این است که اگر کودک یا نوجوانی بیش از حد بحث و جدل می کند و برای کوچکترین مسئله باید با او جنگید یا به سختی او را قانع کرد ، حتماً کودکشان دچار مشکلی است . متأسفانه این دست از والدین خود را مسئول احساس نمی کنند و مشکلات را به علل بیرونی مثل شانس و اقبال ، یا عوامل محیطی متعددی مثل تأثیر دوستان و فامیل و ... نسبت می دهند و تصورشان بر این است که آن ها مسئول ، چنین آشوبی نیستند . بنابراین ، این افراد ، کمتر در جست و جوی کمک و راهنمایی بر می آیند و همان طور که پیش بینی می شود احتمال موفقیت آنان بسیار کم است . شاید فقط یک معجزه بتواند به آنان کم کند !
در دنیای فیزیکی ، بسیاری از مشکلات با نوعی تفکر به نام تفکر خطی ، قابل حل اند . در نظر بگیرید ، یک روز صبح هر چه استارت می زنید ماشین شما روشن نمی شود . شاید بنزین تمام کرده اید ، شاید برق ماشین ایراد دارد یا ...
به هر حال این عیب چند دلیل ساده بیش تر ندارد ، می توان آن را یافت و اصلاح کرد . ولی در مسائل انسانی ، به ندرت می توان از این تفکر و مشکل گشایی استفاده کرد . یعنی همیشه علت ، بارز و آشکار نیست و همیشه عامل « الف» باعث بروز «ب» نمی شود . در جست و جوی علل مشکلات روابط انسانی و حل آن ها باید به چرخۀ تعاملات انسان ها و عوامل متعدد تأثیرگذار بر آن ، دقت کرد . به عبارت دیگر ، باید از نوعی تفکر دایره ای یا چرخه ای بهره جست .
رفتار ما همیشه به رفتار دیگران بستگی دارد و این قاعده ای مهم در روابط انسانی است . گریکوری باتسون ، ابداع کنندۀ خانواده درمانی ، اثرهای رفتار انسان ها را چندان قابل پیش بینی نمی داند . او از مثال ضربه زدن با پا به یک سنگ استفاده می کند . وقتی کسی با پا به سنگی ضربه می زند ، نمی توان شدت و مسافت طی شده توسط سنگ را برای هر کس پیش بینی کرد ؛ چرا که همه چیز به وزن سنگ ، نیروی فرد ، قدرت ضربه و حتی شرایط جوی و محیطی بستگی دارد . بسیاری از خانواده ها فقط به دنبال آن اند که مقصر را بیابند ، نه ریشۀ مشکلاتشان را . اینکه چه کسی اول شروع کرد ، مهم نیست ، چرا که مسائل خانوادگی توسط اعمال و عکس العمل های دایره وار تشدید می شوند ، و متأسفانه اکثر ما عادت به تفکر دایره ای و در واقع منصفانه نداریم .
جوانی که از شماتت ها و شکایت های مادرش به ستوده آمده ، هرگز به رفتار خود نگاه نمی کند . هم چنین مادر این جوان نیز بر اشتباهات خود واقف نیست . اگر بیش تر گوش کنیم کمتر نق می زنیم . این هم یک قاعده در روابط افراد است .
در مورد کودکان و نوجوانان مجادله گر نیز وضع به همین صورت است . برخی از والدین فقط می خواهند بدانند چرا کودکشان این ویژگی را دارد . تصور اغلب آنان این است که از طرف خودشان همه چیز مرتب است ، پس حتماً کودکانشان مشکلی دارند و باید درصدد تغییر و بهبود آنان ( و فقط آنان ) برآیند . در حالی که برخی دیگر از والدین ، به دنبال حل مشکل اند . آنان مسئولیت پذیرتر و انتقاد پذیرترند و این را می دانند که همیشه در روابط انسانی ، تغییراتی دو طرفه باید صورت بگیرد ، به طوری که هر کس مسئول تغییر خویشتن است . در واقع تفکر چرخه ای یا دایره ای در دستۀ دوم ، قوی تر می باشد .
وقتی ایرادی در روابط و تعاملات افراد وجود دارد ، باید به سراغ الگوهای رفتاری آنان رفت . حتماً بخشی از این الگوها یا کلیشه های رفتاری ، معیوب یا غلط است . باید آن بخش را شناخت و اصلاح کرد .
بحران در روابط ، زمانی اتفاق می افتد که الگوهای غلط و نارسا ، کاملاً مسدود شده اند . انسداد زمانی اتفاق می افتد که قالب های رفتاری دو طرف ، معیوب اند . یعنی هر دو طرف رابطه درگیر چرخۀ نادرست رفتارند . فرزند جواب می دهد ، والد جواب می دهد ، فرزند تندی می کند ، والد توهین می کند ، فرزند لجبازی می کند ، والد رفتاری غیر منطقی نشان می دهد و ...
دانیل اشترن ، پژوهشگری که روی نوزادان پژوهش و تحقیق می کند ، در کتاب خود به نام « دفتر روزانۀ کودک » ، توضیح می دهد که کودک تا قبل از تشخیص زمان گذشته و درک آینده ، فقط زمان حال را حس می کند ؛ در واقع فقط در حال زندگی می کند . بنابراین تجربه اش از زندگی حال ، اکنون و همه یا هیچ است . وقتی کودک شکلات می خواهد ، الآن می خواهد و مفهوم فردا یا بعدازظهر را درک نمی کند ( کودکان عمدتاً در حال ، نوجوانان در آینده و بزرگسالان در گذشته زندگی می کنند ). گاهی یکی از علل سماجت کودک ، همین است . یعنی به دلیل عدم آگاهی از مفاهیم زمانی ، صبر ندارد ، پس التماس و گریه می کند . گریه تقریباً تنها سلاح کودک تا قبل از سخنگویی اوست ؛ و پس از یادگیری زبان ، می تواند مانند ما حرف بزند و اظهار نظر کند . این بزرگ ترین وسیلۀ ارتباطی اوست . بسیاری از کشمکش های ما با کودکان به دلیل عدم درک آنان و پاسخ های نابجای ما به آن هاست . وقتی کودک ما از خوردن غذایی یا رفتن به جایی امتناع می کند ، به جای صرف کمی وقت و توجه و پرسش علت آن و در واقع احساسی که پشت این امتناع وجود دارد ، با او بحث می کنیم .
به مثال زیر توجه کنید .
یاسمن (6ساله) : مامان ، من پیش دکتر احمدی نمی آم ، اونو دوست ندارم ( و گریه ...).
مادر : این چه حرفیه ، خیلی هم دکتر خوبیه پاشو حاضرشو !
شاید یاسمن دلیلی داشته باشد ، شاید دچار احساس گنگ یا سوء تفاهمی است . آیا نمی تواند این طور باشد ؟
مثال دیگر :
پدر : علی ، سوپت سرد شد ، بخور !
علی(8 ساله) : من سوپ دوست ندارم .
پدر : دوست ندارم یعنی چه ؟ بچه باید همه چیز بخوره تا بزرگ بشه .
آیا ما واقعاً با خوردن « همه چیز » بزرگ شدیم ؟ آیا حتی در میانسالی ، هیچ غذایی یا طعمی وجود ندارد که دوست نداشته باشیم ؟
روحیۀ یک شنوندۀ خوب و صمیمی به ما کمک می کند تا مثل یک کودک به فرزندمان گوش کنیم ، او را حس کنیم ، درک کنیم ، خود را به جای او بگذاریم و او را بپذیریم .
البته نکته مهم و قابل ذکر در این جا این است که کودکان نیز مانند ما بزرگسالان همیشه دوست ندارند احساساتشان ، به خصوص احساسات منفی و آزار دهندۀ خود را بیان کنند . این کاملاً طبیعی است . هر چند که برای آن هیچ نوع فرمولی وجود ندارد ، ولی والدین باید کودکان را به بیان احساساتشان ترغیب کنند . حتی گاهی لازم است به آن ها کمی فرصت دهند تا زمانی صحبت کنند که کاملاً راغب اند .
منبع : مجله پیوند
استاد در شروع کلاس درس ، لیوانی پر از آب به دست گرفت . آن را بالا برد تا همه ببینند ، بعد پرسید : « به نظر شما وزن این لیوان چه قدر است ؟ » دانش آموزان جواب دادند : « 50 گرم ، 100 گرم ، 150گرم و.... »
استاد گفت :« من هم بدون وزن کردن نمی دانم این لیوان دقیقاً چند گرم وزن دارد . اما سؤال این است که اگر من لیوان را چند دقیقه همین طوری نگه دارم ، چه اتفاقی می افتد ؟ »
دانش آموزان گفتند : « هیچ !»
استاد پرسید : « خب ، اگر یک ساعت نگه دارم چه می شود ؟ »
یکی گفت : « دستتان کم کم درد می گیرد . »
استاد گفت : « حق باتوست . حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم ، چه می شود ؟ »
شاگرد دیگری گفت : « دستتان بی حس می شود . عضلاتتان به شدت تحت فشار قرار می گیرند و فلج می شوند و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید . »
همه از این حرف خندیدند . استاد گفت : « بسیار خب ! آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است ؟ » دانش آموزان جواب دادند : « نه ! »
- پس چه چیز باعث درد و فشار در عضلات دست من می شود و من چه باید بکنم ؟
دانش آموزان گیج شدند . یکی از آن ها گفت : « لیوان را زمین بگذارید . »
استاد گفت : « دقیقاً مشکلات زندگی هم مثل لیوان هستند . اگر آنها را چند دقیقه در ذهنتان نگه دارید ، اشکالی ندارد ، اما اگر مدت طولانی تری به آن ها فکر کنید ، به درد خواهند آمد و اگر بیشتر از آن نگهشان دارید ، فلجتان می کند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود . »
فکر کردن به مشکلات زندگی مهم است ، اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب ، آن ها را زمین بگذارید . به این ترتیب ، تحت فشار قرار نمی گیرید و هر روز صبح سر حال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده ی هر مسئله و چاشی که برایتان پیش می آید ، برآیید .
« دوست من یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری !
زندگی همین است!»
به فرزندم بیاموزید که در مدرسه بهتر از این است که مردود شود ؛ اما با تقلب به قبولی نرسد . به او یاد بدهید با ملایم ها ، ملایم و با گردن کش ها ، گردن کش باشد . به عقایدش ایمان داشته باشد ؛ حتی اگر همه خلاف او حرف بزنند . به او یاد بدهید که همه حرفها را بشنود و سخنی را که بنظرش درست می رسد ، انتخاب کند. ارزش های زندگی را به فرزندم آموزش دهید به او یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند . به او بیاموزید که در اشک ریختن خجالتی وجود ندارد . به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند ؛ اما قیمت گذاری برای دل بی معناست .
به او بگوئید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند ، پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد . در کار تدریس به فرزندم ، ملایمت به خرج دهید . اما از او یک نازپرورده نسازید . بگذارید او شجاع باشد . به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد . توقع زیادی است ؛ اما ببنید که می توانید چه کار بکنید .
منبع : مجله مدیریت مدرسه